به کوشش: رضا باقریان موحد




 

عاشق روی جوانی خوش نو خاسته ام *** وز خدا دولت این غم به دعا خواسته ام
عاشق و رند و نظر بازم و می گویم فاش *** تا بدانی که به چندین هنر آراسته ام
شرمم از خرقه ی آلوده ی خود می آید *** که برو و صله به صد شعبده پیراسته ام
خوش بسوز از غمش ای شمع که اینک من نیز *** هم بدین کار کمر بسته و برخاسته ام
با چنین حیرتم از دست بشد صرفه کار *** در غم افزوده ام آنچه از دل و جان کاسته ام
همچو حافظ به خرابات روم جامه قبا *** بو که در بر کشد آن دلبر نوخاسته ام


1.عاشق روی معشوق جوان و زیبایی شده ام و شاد و مسرورم.اقبال و سعادت این غم عشق را بارها از خدا خواسته ام.
2.هر چند که زاهد ملامتگر، رندی را عیب می داند، ولی من آن را هنر می دانم و آشکارا می گویم که عاشق و رندی لاابالی و نظر بازم و به آن می بالم تا بدانی که به چندین هنر و فضیلت آراسته ام.
3.از خرقه ی آلوده به ریای خود که بر آن به صد نیرنگ و فریب وصله زده ام تا عیب و نقص هایم را بپوشانم و مانند خرقه ی صوفیان شود، شرمسارم.از اینکه ظاهری پرهیزکارانه برای خود درست کرده ام، شرمسار.
4.ای شمع!از غم عشق و هجران معشوق، خوب و خوش بسوز که اینک من نیز در راه عشق، کمر بسته و به همین منظور مانند تو آماده سوختن شده ام.عاشق زیاد در راه معشوق، آماده فداکاری می باشد.
5.با چنین سرگشتگی و پریشان حالی که من دارم، بی اختیار و بی سامان شده ام و آنچه را که از دل و جان کاسته ام، در غم عشق افزوده ام؛ یعنی هر چه از دل و جان بیشتر مایه می گذارم و عشق می ورزم، بر غمم افزوده می گردد.
6.مانند حافظ در اوج اشتیاق و بی اختیار و جامه دریده به کوی محبوب می روم و امیدوارم که این اشتیاق، او را هم بر سر مهر آورده مرا در آغوش بگیرد.عاشق با تمام وجود و مخلصانه عشق می ورزد؛ امید است که معشوق این را درک کند.

منبع مقاله :
باقریان موحد، رضا؛ (1390)، شرح عرفانی دیوان حافظ بر اساس نسخه دکتر قاسم غنی و محمد قزوینی، قم: کومه، چاپ اول